عاشورا
مهراد
یک شنبه 14 ارديبهشت 1398برچسب:عاشورا, :: 11:38 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا

بسم الرحمن الرحيم

پيام عاشورا براي تمامي آزاد انديشان جهان

پرچم حق روزعاشوراي حق        نصب شد بر مركز شورا ي حق

هر  مسلما ني بر اي ثبت نا م        مي كند باخون خود امضاي حق

      عاشورا ، واژه اي است خاطره انگيز ، كه پيوسته فداكاري ، شجاعت ، جوان مردي ، ايستادگي دربرابر بيدادگري ، پيروي ازرهبراسلامي وحمايت ز دين را به همراه دارد .

    عاشورا نشان گر، حركت آغازشده ازسوي آدم عليه السلام است كه توسط انبياي الهي ، ادامه داده شده وسرانجام وارث انبياء ونواده پيامبرخاتم ، پرچمداريش را به عهده گرفته ودراين راه جان خويش را فدا ساخته است .

     عاشورا ، آئينه تمام نماي فرياد « هيهات منا الذله » امام حسين است كه هيچ قدرتي توان خاموش كردن وهيچ سنگي توان شكستن آن را ندارد .

     عاشورا خورشيد فروزاني است كه ابرهاي تيره وتارستم ، هرگزتوان پنهان ساختن آن را ندارد .

وعاشورا پيام آور انقلاب سرخ علوي است كه تام ستم وستم پيشه درجهان وجود دارد، هرگزازجوش وخروش بازنمي ايستد .

     بدون شك هرواقعه وحادثه اي داراي پيامي است ، خصوصا حوادث كه درتاريخ جايگاهي را براي خود تثبيت مي كند مانند نهضت بزرگ عاشورا ، كه اين حوادث قطعا داراي پيامهايي خواهد بود. نوشته هذا تصميم دارد كه پيامهاي عاشورا را نسبت به انسان هاي كه اكنون زندگي ميكنند  وحتي براي نسل هاي آينده بشر، بطوراختصار بيان نمايد :

1.   لزوم شناخت اهلبيت پيامبرودشمنان آنها : يكي ازاهداف نهضت حسيني ، شناساندن اهلبيت پيامبربه مردم بود ، آن اهلبيتي كه دشمنان پيامبر، با توطئه ها ودسيسه هاي فراوان شان ، خواستند كه چهره هاي درخشان شان را پشت ابر جهل وتعصب ، مخفي نگهدارند ونگهذارند كسي نسبت به آنها شناخت حاصل كند . چنانچه امام حسين درجواب وليدبن عتبه فرمود :‌ » اِناَ اَهلُ بيتِ النّبوه ومَعدِن الرّساله ومختلف الملائكه ومهبط الرحمه ، بِنافتح اللهُ وبِناخَتَمَ الله» يعني مائيم خاندان نبوت ومعدن رسالت ومحل رفت وآمدفرشتگان ومحل نزول رحمت الهي ، خداوند متعال دين وآئين خود را ازما خاندان شروع كرده وآن را با ما ختم خواهدنمود.

   وبعدامام حسين براي شناساندن دشمنان اهلبيت(ع) ، خصوصا معاويه وفرزندش يزد،  فرمود : « اِنّ هؤلاءِ قَدلَزِموا طَاعَتَ الشّيطَان وَتَرَكوا طَاعَتَ الرّحمن وَ اَظهَروا الفَسَادَ» يعني آنها(بني اميه) طاعت خداوند را ترك وطاعت شيطان را برخودفرض نموده وفساد را درجامعه اسلامي ، ترويج مي كنند وسپس فرمود‌:‌ «وَاَحَلّواحَرَامَ الله ِ وَحرّمُوا حَلالَه» يعني بني اميه ، حدود الهي را تعطيل ، حرام خدا را حلال وحلال خدارا حرام نموده اند .

   امام حسين بخاطراحياي حدود الهي وحمايت ازشريعت وقانون اسلامي ، بادرك وضعيت موجود، احساس مسؤليت نمودوخاموش ننشست وبا قيام تاريخي خودش ، نهال دين را آبياري نمود.

   بدون شك خط حسيني وخط يزيدي تا قيامت ادامه خواهد داشت ، پيام عاشورا به تمام بشريت اين است كه با شناسايي اهلبيت پيامبر، خط آن ها را ادامه داده وبا يزيد صفتان كه براي تعطيل حدودالهي تلاش مي ورزند، مقابله نموده ووظيفه خويش را در راه حمايت ازدين ، درمسيرحسين ، انجام دهند.

2.   امربمعروف ونهي ازمنكر : امربمعروف ونهي ازمنكر كه ازمهمترين برنامه هاي شريعت وزيربناي نظام اسلامي وعامل اجراي قوانين به شمارمي رود ، درآيات وروايات پيرامون آن تاكيدات فراوان صورت گرفته است ازجمله درآيه 104 آل عمران خداوند فرموده است : « وَلتَكُن مّنكُم اُمّت ٌ يَدعُون اِلي الخيرِويأمُرُون بالمعروف ويَنهَونَ عن المنكرواُولئك هم المفلحون» يعني بايد ازميان شما جمعي دعوت به نيكي كنند وامربمعروف ونهي ازمنكرنمايند وآنها رستگارانند . رهبرانقلاب بزرگ عاشوركه تربيت شده خانه وحي ونبوت بود، يكي ازاهدافش امربمعروف ونهي ازمنكر بود چنانچه آن حضرت دروصيت نامه به اين نكته اشاره نموده است « اُريدُ اَن آمُرَبالمعروفِ وَ اَنهي عَنِ المنكرواَسيرُبسيرت جَدّي واَبي» ، يعني من ازمدينه خارج نشدم براي خود خواهي ، قدرت طلبي ، ايجادفساد وظلم من فقط براي اصلاح امت جدم خارج شدم وتصميم دارم كه امربمعروف ونهي ازمنكرنمايم . ودرزيارت نامه آن حضرت آمده است كه : شهادت ميدهم كه تو بخوبي ، اقامه نمازكردي وزكات را پرداخت كردي وامربمعروف ونهي ازمنكر را نيزبخوبي انجام دادي . امام حسين اززمان خروج ازمدينه تا آخرين لحظه عمرش ، درمقاطع مختلف ، مردم را امربمعروف ونهي ازمنكر نمود حتي درظهرعاشورا درشرايطي كه تمام اصحاب وياران وي به شهادت رسيده بود .

   اين حركت امام حسين پيامش اين است كه اي مسلمانان واي آزاد انديشان ، امربمعروف ونهي ازمنكر يك وجيبه ديني است كه يگانه عامل حفظ نظم ، امنيت وآسايش جامعه است وشمانبايد درمقابل هنجارشكني ها ، ازامربمعروف ، غفلت نماييد  .

3.   درك ارزش نماز : دردين مقدس اسلام ، نمازدرأس همه عبادات قرارگرفته است چنانچه خداوند متعال دربيان اوصاف مؤمنان بعدازذكرايمان به غيب ، مساله اقامه نمازرا مطرح مي نمايد . امام حسين هم كه يكي ازشاگردان مكتب قرآني است ، باعمل كردخودش درروزوشب عاشورا ، ارزش نماز را به نمايش گذاشت چنانچه نقل شده است كه حضرت امام حسين درظهرتاسوعا به برادررشيدش ابالفضل العباس فرمود : « برادرعزيزم شب عاشورا را ازدشمن مهلت بخواه تا به نمازونيايش بپردازيم » ونيزدرظهروعاشورا درحاليكه جنگ آغازشده بود ، امام نمازظهر را اقامه نمود . پيامش اين است كه اي مسلمانان ارزش نماز را بدانيد ونمازعبادتي است كه درهيچ حالتي قابل ترك نيست ، ونبايد بخاطرعذرهاي غيرموجه ، نماز را ترك كرد .

4.   قبول عزت ورد مذلت : قرآن عظيم الشأن ميفرمايد : « انّ العَزت لله ورَسُولِهِ ولِلمؤمِنين» يعني عزت زآن خدا رسول خدا ومؤمنان است ، مؤمن بعداز ايمان عزتمند مي گردد و نبايد ذلت پذيرباشد ، حسين بن علي كه تربيت شده دست پيامبرومفسرقرآن است ، هيچگاه ذلت را قبول نكرد ، وقت به امام حسين پشنهادبيعت با يزيد شد حضرت فرمود :« وعلي الاسلام السلام ، اذقدبليت الامت براع مثل يزيد» يعني درصورت كه زمام امورمسلمين بدست يزيد باشد بايد فاتحه اسلام را بخوانيم . من هرگزباشخص مثل يزيد كه مظهركل فساد است ، بيعت نخواهم كرد وحتي حاضرم درسايه هاي شمشيرجان دهم .

اَلمَوت ُ اَولي مِن رُكُوبِ العارِ                   وَالعارُ اَولي مِن دُخُول ِ النّار

مرا عارآيد ازين زندگي كه سالارباشم كنم بندگي       تن مرده وگريه دوستان، به اززنده وخنده دشمنان

   پيام عاشورا به مسلمانان اين است كه نبايد درهيچ شرايطي قبول ذلت نماييد شماعزيزهستيد وبايد عزتمند زندگي كنيد.

5.   آزادانديشي وآزاد منشي : يگانه كسي درتاريخ بشر، آزاد انديشي وآزادمنشي را به ارمغان آورد، حسين بن علي بود امام حسين وقت بخاك كربلا افتاد ، دشمن جرئت نمي توانستند كه بطرف اوحمله كند ازبس شجاعت داشت . درميان لشكريان عبيدالله گفتگوشدند ، برخي شان گفتند حسين زنده است وبرخي ديگرمي گفتند حسين كشته شده است ازجمله يكي شان گفتند براي اينكه بتوانيم تشخيص دهيم حسين زنده است ويامرده ، زمزمه حمله به خيمه گاه حسين را سردهيد ، چون حسين خيلي غيرت دارد اگرزنده باشد حمله به خيمه گاه را تحمل نكرده ولابد حركت مي كند . همه سروصداكردند كه آي حسين ، تودرخاك خفتي درحاليكه لشكريان به خيمه گاه حمله كردند . راوي ميگويد ديدم درحاليكه تمام بدن حسين مملوء از زخم وجراحت بود آهسته ازجايش حركت كرد وفرياد كشيد : اي مردم اگردين نداريد حد اقل درزندگي دنياي تان آزاد باشيد .

     پيام عاشورا به بشريت اين است كه خداوند بشر را آزاد خلق كرده است ، بشر بايد آزاد انديش باشد وآزاد زندگي كند .

6.   وفاداري : وفاداري امري است پسنديده ودرمتون ديني ، پيرامون آن تاكيدات فراوان صورت گرفته است، يكي ازدرسها وآموزه ها ويا پيام عاشوراي حسيني وفاداري است . درشب عاشورا شمرامان نامه اي آورد براي ابالفضل العباس كه شما با ترك حسين وعدم حمايت از او ، درامان هستيد ، حضرت ابالفضل در جواب شمرفرمود : اي دشمن خدا « أَ تأمُرُنا اَن نترُكَ اَخَانَاوسَيّدَنا» يعني مرا امرميكني كه برادروآقايم را ترك كنم وتنها بگذارم تا درامان باشم ؟! هيهات مناالذله من هرگزحسين را رهانمي كنم

خواهي اگرنشانه زمردان روز گار               يادي كن ازوفاي ابالفضل جان نثار

گرآورد زمان شجاعان بي شمار               هيهات  مثل ا و آيد   به روز  گار

ودرروز عاشورا عباس علي با پراكنده ساختن لشكريزيدي ، خود را به آب فرات رساند براي آوردن آب به خيمه گاه حسين ، وقت به آب فرات رسيد اول يك مقدارآب برداشت تا بياشامد، يادش آمد ازلبان خشك حسين واطفال حسين ، آب را بروي آب ريخت وبا خود خطاب كرد : ابالفضل ! اين ازمروت دوراست كه توآب نوش جان كني وحسين واطفالش تشنه باشد ؛ لذا مشك را پرآب كرد وحركت كرد طرف خيمه گاه .

نازم اين همت كه عباس آيد از دريا ولي           آب بردوش است ولبها همچنان خشكيده است

پيام عاشورا اين است كه مسلمان بايد نسبت به مسلمان وفادار باشد خصوصا براي حمايت ازدين .

7.   توبه وبازگشت : روشن است كه انسان غيرمعصوم ، مصون ازخطا واشتباه نيست وخداوند متعال راهي بنام توبه وبازگشت ، بروي انسان بازگذاشته است ، جلوه شكوهمند اين بازگشت را ما دررفتارحربن يزيد رياحي ، درجريان حادثه عاشوار مي بينيم ، بعدازآغازجنگ درروزعاشورا ، حر كه يكي ازفرماندهان ارشد لشكرعبيدالله بن زياد به شمار مي رفت ، لرزه براندامش مستولي شد كسي ازوي پرسيد چرا لرزه بر اندامت افتاده ؟ مگرترسيدي ؟ حر جواب داد : من نترسيدم ولي اكنون خودم را بين بهشت وجهنم احساس مي كنم ولي راه بهشت را انتخاب خواهم كرد ؛ لذا حركت كرد طرف خيمه گاه امام حسين ولي بخاطريكه روز دوم محرم حر ، مانع حركت امام حسين گرديد ، بسيارخجالت زده بود وبراساس نقل تاريخ ازاسب خود پياده شد ، كفش ها را درگردن آويزان كرد وسررا پايين گرفت آمد طرف خيمه گاه حسيني ولي امام حسين ميدانست كه حر بازگشت كرده وجوانان بني هاشم را جمع كرد وفرمود : امروزتازه مهماني داريم بايد ازاواستقبال نماييم . حر وقت نزديك خيمه گاه رسيد ، امام فرمود : حرعزيز سرت را بالاكن ترا مادرت حرناميده يعني آزاد وما ترا بخشيديم .

گرچه تو جرم عظيم آورده اي           غم مخور رو بركريم آورده اي

ماخاندان پيامبر، خانواده رحمت وكرميم ، ترا بخشيديم ، اين فراز ازحادثه عاشورا پيامش اين است كه راه توبه وبازگشت بروي شما بازاست ونبايد ازتوبه غفلت نماييد وازطرف ديگر ، اگركسي درحق شما ظلمي انجام داد ، شمابايد بخشش داشته باشيد .

8.   شجاعت ودليري : صفت شجاعت يكي ازاوصاف پسنديده اي است كه هركسي دوست دارد متصف به آن باشد واين صفت ارزنده دروجوديكايك شهداي كربلا تجلي ميكند به شكلي كه اگردشمن دست به تهاجم دسته جمعي نمي زد وبراساس مقررات جنگ آن زمان حركت مي كرد ، هفتاد دونفرحسيني، لشكرچند هزار نفري يزيدي را ، بخاك هلاكت مي افكندند . يكي ازكسانيكه شجاعتش حتي يزيد را به تعجب آورد، اباالفضل العباس بود راوي نقل ميكند وقت چشم يزيد به پرچم اباالفضل العباس افتاد ، سه بارازجايش برخواست ونشست وگفت : ازشجاعت اين پرچمداردرحيرتم كه فقط موضع دست گيره پرچم سالم مانده وحاكي ازآنست كه پرچمداراصابت تيروشمشيرها را بردست خويش تحمل كرده ونگذاشته است كه پرچم به زمين قرارگيرد .

پيام عاشورا اين است كه جوان مسلمان بايد شجاعت داشته باشد خصوصا درراستاي حمايت ازدين .

9.   بدعت ستيزي : درنامه اي كه امام حسين به بزرگان بصره نوشت ، آمده است : شمارا به كتاب خدا وسنت پيامبرش دعوت ميكنم همانا سنت پيامبرمرده وبدعت زنده شده است   : « فَاِنّ السّنّه قَداُمِيتَت واِنّ البِدعتَ قَداُحيِيَت »  . بعدازعاشورا نيزوظيفه هرمسلمان است كه بابدعت ها مبارزه كرده ودر راستاي احياي سنت نبوي ، تلاش نمايند .

10.            صبروشكيبايي : عاشورا آئينه تمام نماي صبروشكيبايي دربرابرمصائب كه درراستاي حمايت ازدين ، برانسان وارد مي گردد، مي باشد . زينب با وجوديكه تمام مصائب را ديده اما ازتبليغ اهداف ونضهت حسيني لحظه اي غفلت نمي ورزد. يزيدبراي اينكه قلب زينب را آتش بزند وصبروتحمل را ازوي بربايد روكرد به زينب گفت دركربلا ديدي كه خداوند با مردان شما چه كرد ؟ دخترعلي ! دركربلا چه ديدي ؟ زينب بالحن علي گونه خودش فرمود : « مَارَأيتُ اِلاّ جَمِيلا» يعني دركربلا جزخوبي وزيبايي چيزي نديدم، پاره پاره شدن در راستاي حمايت ازدين ، اوج عزت وزيبايي است . پيامش اين است كه مسلمان بايد درتمام مصائب خصوصا مصائبي كه درراستاي حمايت ازدين ، مي بيندصبروتحمل داشته باشند  ، در روزعاشوراي حسيني امسال كه براثريك حمله انتحاري ازسوي سياه دلان وجاهلان صورت گرفت ، ده ها تن اززنان ، مردان ، جوانان ومحاسن سفيدان عزادار به خاك وخون تپيدند بنده اين مصيبت بزرگ را به تمام ملت افغانستان خصوصا ، خانواده هاي داغدار تسليت وتعزيت عرض ميدارم واميدوارم همه داغداران مثل امام سجاد وزينب كبري ، صبروشكيبايي را پيشه خود سازند .

11.            عدالت خواهي : يكي ازاهداف قيام عاشورا ، پياده كردن عدالت درجامعه ومبارزه با بي عدالتي بود چنانچه مسلم بن عقيل نماينده وسفيرامام حسين بعدازدستگيري ، خطاب به ابن زياد فرمود: ما آمديم تابه عدالت فرمان دهيم وبه حكم قرآن فرابخوانيم . انگيزه عدالت خواهي ومبارزه بابي عدالتي بايد در وجودهرمسلماني وجود داشته باشد .

12.            احياء وحمايت ازدين : مهمترين هدف قيام عاشورا احياي دين بود چنانچه امام حسين درروزعاشورا فرمود : «لَوكَانَ دينُ محمّدلَم يَستَقِم اِلاّ بِقَتلي، فَيَاسُيُوفُ خُذِيني»  يعني اگردين جدم محمد جزباكشتن من پايدارنمي ماند ، پس اي شمشيرها بياييد ، مرا دريابيد وپاره پاره كنيد . و نيز ابالفضل بعدازقطع شدن يكي ازدست هايش فرمود : «والله اِن قطعتموا يميني ، اِنّي احامي ابدا عن ديني» يعني قسم بخدا اگردست راست مرا هم قطع كنيد بازهم ازدين حمايت خواهم كرد . پيام عاشورا اين است كه براي هرمسلماني واجب است ازدين به هرشكلي كه مي تواند ، حمايت كند .

13.            مبارزه با تبعيض : درحادثه عاشورا ، رفتاري كه ذره تبعيض دراوقابل مشاده باشد، يكي ازشهداي كربلا غلام سياه پوستي است بنام جون كه فاقد           پايگاه اجتماعي وبدون نام نشان كه درآن روز اصل ونسب وپايگاه اجتماعي حرف اول را ميزد وبا غلامان بصورت حقارت ديده مي شد ، وي بعدازنيل به شهادت اصلا انتظارنداشت كه شخصيت مثل حسين به بالين وي حاضرشود چنانچه به بالين ديگران حاضر مي شد اما اما حسين عملي را انجام داد كه براي جهان وجهانيان بفهماند كه درمكتب عاشورا تبعيض جايگاهي ندارد .

   امروزه متاسفانه فرهنگ تبعيض درتمام كشورهاخصوصاافغانستان آنقدرگسترده شده است كه درتمام عرصه هاي زندگي قابل مشاهده است ، برمسلمانان است كه باپيروي ازآموزه هاي عاشورا ، با انواع تبعيض مبارزه نمايد كه به صلاح دين ودنياي مسلمانان خواهد بود .

     پيام عاشورا ، تنها خلاصه به مواردذكرشده نمي گردد چون كربلا دانش سراي بشريت است كه در تمام عرصه ها ، جنبه آموزندگي داشته وداراي پيام است كه اميدوارم جوانان مسلمان با دقت زياد به اين انقلاب بزرگ ، توجه كرده وازآن درس بگيرد.

 

 

 

درپايان تسليت عرض ميكنم سالروزشهادت سرورآزادگان حسين بن علي وحضرت عباس وسايرشهداي كربلا وهمچنان شهداي عزيزي كه درحين عزاداري درروزعاشوراي حسيني درزيارت ابالفضل كابل ، به شهادت رسيدند .

بسم الرحمن الرحيم

پيام عاشورا براي تمامي آزاد انديشان جهان

پرچم حق روزعاشوراي حق        نصب شد بر مركز شورا ي حق

هر  مسلما ني بر اي ثبت نا م        مي كند باخون خود امضاي حق

      عاشورا ، واژه اي است خاطره انگيز ، كه پيوسته فداكاري ، شجاعت ، جوان مردي ، ايستادگي دربرابر بيدادگري ، پيروي ازرهبراسلامي وحمايت ز دين را به همراه دارد .

    عاشورا نشان گر، حركت آغازشده ازسوي آدم عليه السلام است كه توسط انبياي الهي ، ادامه داده شده وسرانجام وارث انبياء ونواده پيامبرخاتم ، پرچمداريش را به عهده گرفته ودراين راه جان خويش را فدا ساخته است .

     عاشورا ، آئينه تمام نماي فرياد « هيهات منا الذله » امام حسين است كه هيچ قدرتي توان خاموش كردن وهيچ سنگي توان شكستن آن را ندارد .

     عاشورا خورشيد فروزاني است كه ابرهاي تيره وتارستم ، هرگزتوان پنهان ساختن آن را ندارد .

وعاشورا پيام آور انقلاب سرخ علوي است كه تام ستم وستم پيشه درجهان وجود دارد، هرگزازجوش وخروش بازنمي ايستد .

     بدون شك هرواقعه وحادثه اي داراي پيامي است ، خصوصا حوادث كه درتاريخ جايگاهي را براي خود تثبيت مي كند مانند نهضت بزرگ عاشورا ، كه اين حوادث قطعا داراي پيامهايي خواهد بود. نوشته هذا تصميم دارد كه پيامهاي عاشورا را نسبت به انسان هاي كه اكنون زندگي ميكنند  وحتي براي نسل هاي آينده بشر، بطوراختصار بيان نمايد :

1.   لزوم شناخت اهلبيت پيامبرودشمنان آنها : يكي ازاهداف نهضت حسيني ، شناساندن اهلبيت پيامبربه مردم بود ، آن اهلبيتي كه دشمنان پيامبر، با توطئه ها ودسيسه هاي فراوان شان ، خواستند كه چهره هاي درخشان شان را پشت ابر جهل وتعصب ، مخفي نگهدارند ونگهذارند كسي نسبت به آنها شناخت حاصل كند . چنانچه امام حسين درجواب وليدبن عتبه فرمود :‌ » اِناَ اَهلُ بيتِ النّبوه ومَعدِن الرّساله ومختلف الملائكه ومهبط الرحمه ، بِنافتح اللهُ وبِناخَتَمَ الله» يعني مائيم خاندان نبوت ومعدن رسالت ومحل رفت وآمدفرشتگان ومحل نزول رحمت الهي ، خداوند متعال دين وآئين خود را ازما خاندان شروع كرده وآن را با ما ختم خواهدنمود.

   وبعدامام حسين براي شناساندن دشمنان اهلبيت(ع) ، خصوصا معاويه وفرزندش يزد،  فرمود : « اِنّ هؤلاءِ قَدلَزِموا طَاعَتَ الشّيطَان وَتَرَكوا طَاعَتَ الرّحمن وَ اَظهَروا الفَسَادَ» يعني آنها(بني اميه) طاعت خداوند را ترك وطاعت شيطان را برخودفرض نموده وفساد را درجامعه اسلامي ، ترويج مي كنند وسپس فرمود‌:‌ «وَاَحَلّواحَرَامَ الله ِ وَحرّمُوا حَلالَه» يعني بني اميه ، حدود الهي را تعطيل ، حرام خدا را حلال وحلال خدارا حرام نموده اند .

   امام حسين بخاطراحياي حدود الهي وحمايت ازشريعت وقانون اسلامي ، بادرك وضعيت موجود، احساس مسؤليت نمودوخاموش ننشست وبا قيام تاريخي خودش ، نهال دين را آبياري نمود.

   بدون شك خط حسيني وخط يزيدي تا قيامت ادامه خواهد داشت ، پيام عاشورا به تمام بشريت اين است كه با شناسايي اهلبيت پيامبر، خط آن ها را ادامه داده وبا يزيد صفتان كه براي تعطيل حدودالهي تلاش مي ورزند، مقابله نموده ووظيفه خويش را در راه حمايت ازدين ، درمسيرحسين ، انجام دهند.

2.   امربمعروف ونهي ازمنكر : امربمعروف ونهي ازمنكر كه ازمهمترين برنامه هاي شريعت وزيربناي نظام اسلامي وعامل اجراي قوانين به شمارمي رود ، درآيات وروايات پيرامون آن تاكيدات فراوان صورت گرفته است ازجمله درآيه 104 آل عمران خداوند فرموده است : « وَلتَكُن مّنكُم اُمّت ٌ يَدعُون اِلي الخيرِويأمُرُون بالمعروف ويَنهَونَ عن المنكرواُولئك هم المفلحون» يعني بايد ازميان شما جمعي دعوت به نيكي كنند وامربمعروف ونهي ازمنكرنمايند وآنها رستگارانند . رهبرانقلاب بزرگ عاشوركه تربيت شده خانه وحي ونبوت بود، يكي ازاهدافش امربمعروف ونهي ازمنكر بود چنانچه آن حضرت دروصيت نامه به اين نكته اشاره نموده است « اُريدُ اَن آمُرَبالمعروفِ وَ اَنهي عَنِ المنكرواَسيرُبسيرت جَدّي واَبي» ، يعني من ازمدينه خارج نشدم براي خود خواهي ، قدرت طلبي ، ايجادفساد وظلم من فقط براي اصلاح امت جدم خارج شدم وتصميم دارم كه امربمعروف ونهي ازمنكرنمايم . ودرزيارت نامه آن حضرت آمده است كه : شهادت ميدهم كه تو بخوبي ، اقامه نمازكردي وزكات را پرداخت كردي وامربمعروف ونهي ازمنكر را نيزبخوبي انجام دادي . امام حسين اززمان خروج ازمدينه تا آخرين لحظه عمرش ، درمقاطع مختلف ، مردم را امربمعروف ونهي ازمنكر نمود حتي درظهرعاشورا درشرايطي كه تمام اصحاب وياران وي به شهادت رسيده بود .

   اين حركت امام حسين پيامش اين است كه اي مسلمانان واي آزاد انديشان ، امربمعروف ونهي ازمنكر يك وجيبه ديني است كه يگانه عامل حفظ نظم ، امنيت وآسايش جامعه است وشمانبايد درمقابل هنجارشكني ها ، ازامربمعروف ، غفلت نماييد  .

3.   درك ارزش نماز : دردين مقدس اسلام ، نمازدرأس همه عبادات قرارگرفته است چنانچه خداوند متعال دربيان اوصاف مؤمنان بعدازذكرايمان به غيب ، مساله اقامه نمازرا مطرح مي نمايد . امام حسين هم كه يكي ازشاگردان مكتب قرآني است ، باعمل كردخودش درروزوشب عاشورا ، ارزش نماز را به نمايش گذاشت چنانچه نقل شده است كه حضرت امام حسين درظهرتاسوعا به برادررشيدش ابالفضل العباس فرمود : « برادرعزيزم شب عاشورا را ازدشمن مهلت بخواه تا به نمازونيايش بپردازيم » ونيزدرظهروعاشورا درحاليكه جنگ آغازشده بود ، امام نمازظهر را اقامه نمود . پيامش اين است كه اي مسلمانان ارزش نماز را بدانيد ونمازعبادتي است كه درهيچ حالتي قابل ترك نيست ، ونبايد بخاطرعذرهاي غيرموجه ، نماز را ترك كرد .

4.   قبول عزت ورد مذلت : قرآن عظيم الشأن ميفرمايد : « انّ العَزت لله ورَسُولِهِ ولِلمؤمِنين» يعني عزت زآن خدا رسول خدا ومؤمنان است ، مؤمن بعداز ايمان عزتمند مي گردد و نبايد ذلت پذيرباشد ، حسين بن علي كه تربيت شده دست پيامبرومفسرقرآن است ، هيچگاه ذلت را قبول نكرد ، وقت به امام حسين پشنهادبيعت با يزيد شد حضرت فرمود :« وعلي الاسلام السلام ، اذقدبليت الامت براع مثل يزيد» يعني درصورت كه زمام امورمسلمين بدست يزيد باشد بايد فاتحه اسلام را بخوانيم . من هرگزباشخص مثل يزيد كه مظهركل فساد است ، بيعت نخواهم كرد وحتي حاضرم درسايه هاي شمشيرجان دهم .

اَلمَوت ُ اَولي مِن رُكُوبِ العارِ                   وَالعارُ اَولي مِن دُخُول ِ النّار

مرا عارآيد ازين زندگي كه سالارباشم كنم بندگي       تن مرده وگريه دوستان، به اززنده وخنده دشمنان

   پيام عاشورا به مسلمانان اين است كه نبايد درهيچ شرايطي قبول ذلت نماييد شماعزيزهستيد وبايد عزتمند زندگي كنيد.

5.   آزادانديشي وآزاد منشي : يگانه كسي درتاريخ بشر، آزاد انديشي وآزادمنشي را به ارمغان آورد، حسين بن علي بود امام حسين وقت بخاك كربلا افتاد ، دشمن جرئت نمي توانستند كه بطرف اوحمله كند ازبس شجاعت داشت . درميان لشكريان عبيدالله گفتگوشدند ، برخي شان گفتند حسين زنده است وبرخي ديگرمي گفتند حسين كشته شده است ازجمله يكي شان گفتند براي اينكه بتوانيم تشخيص دهيم حسين زنده است ويامرده ، زمزمه حمله به خيمه گاه حسين را سردهيد ، چون حسين خيلي غيرت دارد اگرزنده باشد حمله به خيمه گاه را تحمل نكرده ولابد حركت مي كند . همه سروصداكردند كه آي حسين ، تودرخاك خفتي درحاليكه لشكريان به خيمه گاه حمله كردند . راوي ميگويد ديدم درحاليكه تمام بدن حسين مملوء از زخم وجراحت بود آهسته ازجايش حركت كرد وفرياد كشيد : اي مردم اگردين نداريد حد اقل درزندگي دنياي تان آزاد باشيد .

     پيام عاشورا به بشريت اين است كه خداوند بشر را آزاد خلق كرده است ، بشر بايد آزاد انديش باشد وآزاد زندگي كند .

6.   وفاداري : وفاداري امري است پسنديده ودرمتون ديني ، پيرامون آن تاكيدات فراوان صورت گرفته است، يكي ازدرسها وآموزه ها ويا پيام عاشوراي حسيني وفاداري است . درشب عاشورا شمرامان نامه اي آورد براي ابالفضل العباس كه شما با ترك حسين وعدم حمايت از او ، درامان هستيد ، حضرت ابالفضل در جواب شمرفرمود : اي دشمن خدا « أَ تأمُرُنا اَن نترُكَ اَخَانَاوسَيّدَنا» يعني مرا امرميكني كه برادروآقايم را ترك كنم وتنها بگذارم تا درامان باشم ؟! هيهات مناالذله من هرگزحسين را رهانمي كنم

خواهي اگرنشانه زمردان روز گار               يادي كن ازوفاي ابالفضل جان نثار

گرآورد زمان شجاعان بي شمار               هيهات  مثل ا و آيد   به روز  گار

ودرروز عاشورا عباس علي با پراكنده ساختن لشكريزيدي ، خود را به آب فرات رساند براي آوردن آب به خيمه گاه حسين ، وقت به آب فرات رسيد اول يك مقدارآب برداشت تا بياشامد، يادش آمد ازلبان خشك حسين واطفال حسين ، آب را بروي آب ريخت وبا خود خطاب كرد : ابالفضل ! اين ازمروت دوراست كه توآب نوش جان كني وحسين واطفالش تشنه باشد ؛ لذا مشك را پرآب كرد وحركت كرد طرف خيمه گاه .

نازم اين همت كه عباس آيد از دريا ولي           آب بردوش است ولبها همچنان خشكيده است

پيام عاشورا اين است كه مسلمان بايد نسبت به مسلمان وفادار باشد خصوصا براي حمايت ازدين .

7.   توبه وبازگشت : روشن است كه انسان غيرمعصوم ، مصون ازخطا واشتباه نيست وخداوند متعال راهي بنام توبه وبازگشت ، بروي انسان بازگذاشته است ، جلوه شكوهمند اين بازگشت را ما دررفتارحربن يزيد رياحي ، درجريان حادثه عاشوار مي بينيم ، بعدازآغازجنگ درروزعاشورا ، حر كه يكي ازفرماندهان ارشد لشكرعبيدالله بن زياد به شمار مي رفت ، لرزه براندامش مستولي شد كسي ازوي پرسيد چرا لرزه بر اندامت افتاده ؟ مگرترسيدي ؟ حر جواب داد : من نترسيدم ولي اكنون خودم را بين بهشت وجهنم احساس مي كنم ولي راه بهشت را انتخاب خواهم كرد ؛ لذا حركت كرد طرف خيمه گاه امام حسين ولي بخاطريكه روز دوم محرم حر ، مانع حركت امام حسين گرديد ، بسيارخجالت زده بود وبراساس نقل تاريخ ازاسب خود پياده شد ، كفش ها را درگردن آويزان كرد وسررا پايين گرفت آمد طرف خيمه گاه حسيني ولي امام حسين ميدانست كه حر بازگشت كرده وجوانان بني هاشم را جمع كرد وفرمود : امروزتازه مهماني داريم بايد ازاواستقبال نماييم . حر وقت نزديك خيمه گاه رسيد ، امام فرمود : حرعزيز سرت را بالاكن ترا مادرت حرناميده يعني آزاد وما ترا بخشيديم .

گرچه تو جرم عظيم آورده اي           غم مخور رو بركريم آورده اي

ماخاندان پيامبر، خانواده رحمت وكرميم ، ترا بخشيديم ، اين فراز ازحادثه عاشورا پيامش اين است كه راه توبه وبازگشت بروي شما بازاست ونبايد ازتوبه غفلت نماييد وازطرف ديگر ، اگركسي درحق شما ظلمي انجام داد ، شمابايد بخشش داشته باشيد .

8.   شجاعت ودليري : صفت شجاعت يكي ازاوصاف پسنديده اي است كه هركسي دوست دارد متصف به آن باشد واين صفت ارزنده دروجوديكايك شهداي كربلا تجلي ميكند به شكلي كه اگردشمن دست به تهاجم دسته جمعي نمي زد وبراساس مقررات جنگ آن زمان حركت مي كرد ، هفتاد دونفرحسيني، لشكرچند هزار نفري يزيدي را ، بخاك هلاكت مي افكندند . يكي ازكسانيكه شجاعتش حتي يزيد را به تعجب آورد، اباالفضل العباس بود راوي نقل ميكند وقت چشم يزيد به پرچم اباالفضل العباس افتاد ، سه بارازجايش برخواست ونشست وگفت : ازشجاعت اين پرچمداردرحيرتم كه فقط موضع دست گيره پرچم سالم مانده وحاكي ازآنست كه پرچمداراصابت تيروشمشيرها را بردست خويش تحمل كرده ونگذاشته است كه پرچم به زمين قرارگيرد .

پيام عاشورا اين است كه جوان مسلمان بايد شجاعت داشته باشد خصوصا درراستاي حمايت ازدين .

9.   بدعت ستيزي : درنامه اي كه امام حسين به بزرگان بصره نوشت ، آمده است : شمارا به كتاب خدا وسنت پيامبرش دعوت ميكنم همانا سنت پيامبرمرده وبدعت زنده شده است   : « فَاِنّ السّنّه قَداُمِيتَت واِنّ البِدعتَ قَداُحيِيَت »  . بعدازعاشورا نيزوظيفه هرمسلمان است كه بابدعت ها مبارزه كرده ودر راستاي احياي سنت نبوي ، تلاش نمايند .

10.            صبروشكيبايي : عاشورا آئينه تمام نماي صبروشكيبايي دربرابرمصائب كه درراستاي حمايت ازدين ، برانسان وارد مي گردد، مي باشد . زينب با وجوديكه تمام مصائب را ديده اما ازتبليغ اهداف ونضهت حسيني لحظه اي غفلت نمي ورزد. يزيدبراي اينكه قلب زينب را آتش بزند وصبروتحمل را ازوي بربايد روكرد به زينب گفت دركربلا ديدي كه خداوند با مردان شما چه كرد ؟ دخترعلي ! دركربلا چه ديدي ؟ زينب بالحن علي گونه خودش فرمود : « مَارَأيتُ اِلاّ جَمِيلا» يعني دركربلا جزخوبي وزيبايي چيزي نديدم، پاره پاره شدن در راستاي حمايت ازدين ، اوج عزت وزيبايي است . پيامش اين است كه مسلمان بايد درتمام مصائب خصوصا مصائبي كه درراستاي حمايت ازدين ، مي بيندصبروتحمل داشته باشند  ، در روزعاشوراي حسيني امسال كه براثريك حمله انتحاري ازسوي سياه دلان وجاهلان صورت گرفت ، ده ها تن اززنان ، مردان ، جوانان ومحاسن سفيدان عزادار به خاك وخون تپيدند بنده اين مصيبت بزرگ را به تمام ملت افغانستان خصوصا ، خانواده هاي داغدار تسليت وتعزيت عرض ميدارم واميدوارم همه داغداران مثل امام سجاد وزينب كبري ، صبروشكيبايي را پيشه خود سازند .

11.            عدالت خواهي : يكي ازاهداف قيام عاشورا ، پياده كردن عدالت درجامعه ومبارزه با بي عدالتي بود چنانچه مسلم بن عقيل نماينده وسفيرامام حسين بعدازدستگيري ، خطاب به ابن زياد فرمود: ما آمديم تابه عدالت فرمان دهيم وبه حكم قرآن فرابخوانيم . انگيزه عدالت خواهي ومبارزه بابي عدالتي بايد در وجودهرمسلماني وجود داشته باشد .

12.            احياء وحمايت ازدين : مهمترين هدف قيام عاشورا احياي دين بود چنانچه امام حسين درروزعاشورا فرمود : «لَوكَانَ دينُ محمّدلَم يَستَقِم اِلاّ بِقَتلي، فَيَاسُيُوفُ خُذِيني»  يعني اگردين جدم محمد جزباكشتن من پايدارنمي ماند ، پس اي شمشيرها بياييد ، مرا دريابيد وپاره پاره كنيد . و نيز ابالفضل بعدازقطع شدن يكي ازدست هايش فرمود : «والله اِن قطعتموا يميني ، اِنّي احامي ابدا عن ديني» يعني قسم بخدا اگردست راست مرا هم قطع كنيد بازهم ازدين حمايت خواهم كرد . پيام عاشورا اين است كه براي هرمسلماني واجب است ازدين به هرشكلي كه مي تواند ، حمايت كند .

13.            مبارزه با تبعيض : درحادثه عاشورا ، رفتاري كه ذره تبعيض دراوقابل مشاده باشد، يكي ازشهداي كربلا غلام سياه پوستي است بنام جون كه فاقد           پايگاه اجتماعي وبدون نام نشان كه درآن روز اصل ونسب وپايگاه اجتماعي حرف اول را ميزد وبا غلامان بصورت حقارت ديده مي شد ، وي بعدازنيل به شهادت اصلا انتظارنداشت كه شخصيت مثل حسين به بالين وي حاضرشود چنانچه به بالين ديگران حاضر مي شد اما اما حسين عملي را انجام داد كه براي جهان وجهانيان بفهماند كه درمكتب عاشورا تبعيض جايگاهي ندارد .

   امروزه متاسفانه فرهنگ تبعيض درتمام كشورهاخصوصاافغانستان آنقدرگسترده شده است كه درتمام عرصه هاي زندگي قابل مشاهده است ، برمسلمانان است كه باپيروي ازآموزه هاي عاشورا ، با انواع تبعيض مبارزه نمايد كه به صلاح دين ودنياي مسلمانان خواهد بود .

     پيام عاشورا ، تنها خلاصه به مواردذكرشده نمي گردد چون كربلا دانش سراي بشريت است كه در تمام عرصه ها ، جنبه آموزندگي داشته وداراي پيام است كه اميدوارم جوانان مسلمان با دقت زياد به اين انقلاب بزرگ ، توجه كرده وازآن درس بگيرد.

 

درپايان تسليت عرض ميكنم سالروزشهادت سرورآزادگان حسين بن علي وحضرت عباس وسايرشهداي كربلا وهمچنان شهداي عزيزي كه درحين عزاداري درروزعاشوراي حسيني درزيارت ابالفضل كابل ، به شهادت رسيدند .

بسم الرحمن الرحيم

پيام عاشورا براي تمامي آزاد انديشان جهان

پرچم حق روزعاشوراي حق        نصب شد بر مركز شورا ي حق

هر  مسلما ني بر اي ثبت نا م        مي كند باخون خود امضاي حق

      عاشورا ، واژه اي است خاطره انگيز ، كه پيوسته فداكاري ، شجاعت ، جوان مردي ، ايستادگي دربرابر بيدادگري ، پيروي ازرهبراسلامي وحمايت ز دين را به همراه دارد .

    عاشورا نشان گر، حركت آغازشده ازسوي آدم عليه السلام است كه توسط انبياي الهي ، ادامه داده شده وسرانجام وارث انبياء ونواده پيامبرخاتم ، پرچمداريش را به عهده گرفته ودراين راه جان خويش را فدا ساخته است .

     عاشورا ، آئينه تمام نماي فرياد « هيهات منا الذله » امام حسين است كه هيچ قدرتي توان خاموش كردن وهيچ سنگي توان شكستن آن را ندارد .

     عاشورا خورشيد فروزاني است كه ابرهاي تيره وتارستم ، هرگزتوان پنهان ساختن آن را ندارد .

وعاشورا پيام آور انقلاب سرخ علوي است كه تام ستم وستم پيشه درجهان وجود دارد، هرگزازجوش وخروش بازنمي ايستد .

     بدون شك هرواقعه وحادثه اي داراي پيامي است ، خصوصا حوادث كه درتاريخ جايگاهي را براي خود تثبيت مي كند مانند نهضت بزرگ عاشورا ، كه اين حوادث قطعا داراي پيامهايي خواهد بود. نوشته هذا تصميم دارد كه پيامهاي عاشورا را نسبت به انسان هاي كه اكنون زندگي ميكنند  وحتي براي نسل هاي آينده بشر، بطوراختصار بيان نمايد :

1.   لزوم شناخت اهلبيت پيامبرودشمنان آنها : يكي ازاهداف نهضت حسيني ، شناساندن اهلبيت پيامبربه مردم بود ، آن اهلبيتي كه دشمنان پيامبر، با توطئه ها ودسيسه هاي فراوان شان ، خواستند كه چهره هاي درخشان شان را پشت ابر جهل وتعصب ، مخفي نگهدارند ونگهذارند كسي نسبت به آنها شناخت حاصل كند . چنانچه امام حسين درجواب وليدبن عتبه فرمود :‌ » اِناَ اَهلُ بيتِ النّبوه ومَعدِن الرّساله ومختلف الملائكه ومهبط الرحمه ، بِنافتح اللهُ وبِناخَتَمَ الله» يعني مائيم خاندان نبوت ومعدن رسالت ومحل رفت وآمدفرشتگان ومحل نزول رحمت الهي ، خداوند متعال دين وآئين خود را ازما خاندان شروع كرده وآن را با ما ختم خواهدنمود.

   وبعدامام حسين براي شناساندن دشمنان اهلبيت(ع) ، خصوصا معاويه وفرزندش يزد،  فرمود : « اِنّ هؤلاءِ قَدلَزِموا طَاعَتَ الشّيطَان وَتَرَكوا طَاعَتَ الرّحمن وَ اَظهَروا الفَسَادَ» يعني آنها(بني اميه) طاعت خداوند را ترك وطاعت شيطان را برخودفرض نموده وفساد را درجامعه اسلامي ، ترويج مي كنند وسپس فرمود‌:‌ «وَاَحَلّواحَرَامَ الله ِ وَحرّمُوا حَلالَه» يعني بني اميه ، حدود الهي را تعطيل ، حرام خدا را حلال وحلال خدارا حرام نموده اند .

   امام حسين بخاطراحياي حدود الهي وحمايت ازشريعت وقانون اسلامي ، بادرك وضعيت موجود، احساس مسؤليت نمودوخاموش ننشست وبا قيام تاريخي خودش ، نهال دين را آبياري نمود.

   بدون شك خط حسيني وخط يزيدي تا قيامت ادامه خواهد داشت ، پيام عاشورا به تمام بشريت اين است كه با شناسايي اهلبيت پيامبر، خط آن ها را ادامه داده وبا يزيد صفتان كه براي تعطيل حدودالهي تلاش مي ورزند، مقابله نموده ووظيفه خويش را در راه حمايت ازدين ، درمسيرحسين ، انجام دهند.

2.   امربمعروف ونهي ازمنكر : امربمعروف ونهي ازمنكر كه ازمهمترين برنامه هاي شريعت وزيربناي نظام اسلامي وعامل اجراي قوانين به شمارمي رود ، درآيات وروايات پيرامون آن تاكيدات فراوان صورت گرفته است ازجمله درآيه 104 آل عمران خداوند فرموده است : « وَلتَكُن مّنكُم اُمّت ٌ يَدعُون اِلي الخيرِويأمُرُون بالمعروف ويَنهَونَ عن المنكرواُولئك هم المفلحون» يعني بايد ازميان شما جمعي دعوت به نيكي كنند وامربمعروف ونهي ازمنكرنمايند وآنها رستگارانند . رهبرانقلاب بزرگ عاشوركه تربيت شده خانه وحي ونبوت بود، يكي ازاهدافش امربمعروف ونهي ازمنكر بود چنانچه آن حضرت دروصيت نامه به اين نكته اشاره نموده است « اُريدُ اَن آمُرَبالمعروفِ وَ اَنهي عَنِ المنكرواَسيرُبسيرت جَدّي واَبي» ، يعني من ازمدينه خارج نشدم براي خود خو<

یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 8:49 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا

زینب (س) بعد از عاشورا چگونه شد ؟

تعالی روحی و شخصیتی حضرت زینب بعد از واقعه کربلا   

در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب سلام الله علیها بود. راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن حضرت زهرا علیهاسلام و از تربیت علی علیه السلام بدست آورده بود، در عین حال زینب بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

 

 حضرت زینب

 

ما می بینیم در شب عاشورا، زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد، یکبار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خود زینب را آرام می کند. «لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید» (بحارالانوار، ج 45، صفحه 2 و ارشاد شیخ مفید، صفحه 232 و اعلام الوری ، صفحه 236).

وقتی حسین (ع) به زینب (س) می فرماید که چرا این طور می کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین (ع) این چنین صحبت می کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند. اما همینکه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها می بیند، زینب (س) دیگری می شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد.

امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت. بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:

«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب (س) چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد. چه کسی این کار را کرد؟ زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 135 و اللهوف، صفحه 77). زینب علیهاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین می گفتند، خطاب می کند که یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.

چنان خطبه ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب (س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد، با عصای خیزران خود به لب و دندان اباعبدالله (ع) اشاره کرد.



یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 8:34 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا

يكي از بزرگترين فجايع بشري در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمين كربلا توسط امويان به وقوع پيوست هنوز نيم قرني از رحلت پيامبر اسلام سپري نشده بود كه فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور كسي كه جانشين ظاهري آن حضرت بود به شهادت رساندند و فجايع عظيم ديگري از جمله بريدن سر كشته‌ها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ مبادرت ورزيدند.

وقايعي كه بعد از شهادت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ از كربلا تا مدينه براي اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ اتفاق افتاد خيلي بيشتر از آنست كه بتوان آنها را در پاسخ يك سؤال و بطور مختصر بيان نمود. همچنين بيشتر وقايع را ثبت نكرده‌اند و يا اگر ثبت شده به تاريخ دقيق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته. حال در پاسخ اين پرسشگر عزيز بطور خلاصه و فهرست‌وار به وقايع مهم كه بعد از شهادت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ كه گويا منظور سؤال‌كننده كه گفته بعد از واقعه عاشورا، همان شهادت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ باشد. اشاره مي‌شود.

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشكر يزيد بعد از اينكه امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خيمه‌ها و آزار و اذيت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوي خيمه‌هاي حرم امام حسين ـ عليه‌السلام ـ روي آوردند و اثاث و البسه و شتران را به يغما بردند و گاه بانويي از آن اهل‌بيت پاك با آن بي‌شرمان بر سر جامه‌اي در كشمكش بود و عاقبت آن لئيمان جامه را از او مي‌ربودند.[1]

دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و حريم او از خيمه‌ها بيرون آمده و مي‌گريستند و در فراق حاميان و عزيزان خود شيون و زاري مي‌نمودند.

بعد از اين اهل‌بيت را با سر و پاي برهنه و لباس به يغما رفته به اسيري گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن مي‌گفتند كه ما را بر كشته حسين ـ عليه‌السلام ـ بگذرانيد. چون اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ نگاهشان به كشته‌ها افتاد فرياد كشيدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از اين قضايا عمر سعد ملعون در ميان يارانش جار كشيد: چه كسي است كه اسب بر پشت و سينة حسين ـ عليه‌السلام ـ بتازد! ده كس داوطلب شدند و تن حسين ـ عليه‌السلام ـ را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.[3]

و همان عصر عاشورا بود كه عمر سعد سر مبارك امام حسين را با خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيداله بن زياد به كوفه فرستاد و سرهاي ياران و خاندان او را جمع كرده و هفتاد دو سر بود و به همراهي شمر بن ذي‌الجوشن و قيس بن اشعث به كوفه فرستاد.[4] سپس كشته‌هاي خودشان را پيدا كرده دفن نمودند ولي جنازه بي سر و زير پاي اسبان لگدكوب شده امام حسين ـ عليه‌السلام ـ و يارانش تا روز دوازدهم محرم عريان در بيابان كربلا بود تا اينكه توسط قبيله بني‌اسد و به راهنمائي امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ دفن شدند.[5]

شب يازدهم محرم را گويا اسراي اهل‌بيت در يك خيمه نيم‌سوخته سپري نمودند در اين رابطه در مقاتل چيزي از احوال اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ نقل نشده ولي مي‌توان تصور كرد كه چه شب سختي را بعد از يك روز پر سوز و از دست دادن عزيزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خيمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند.

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور كوچ از كربلا به سوي كوفه را مي‌دهد و زنان و حرم امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را بر شتران بي‌جهاز سوار كرده و اين ودايع نبوت را چون اسيران كفّار در سخت‌ترين مصائب و هُموم كوچ مي‌دهند.[6] در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قيس بن قرّه گويد: هرگز فراموش نمي‌كنم لحظه‌اي را كه زينب دختر فاطمه ـ سلام‌الله عليها ـ را بر كشته بر خاك افتاده برادرش حسين عبور دادند كه از سوز دل مي‌ناليد... و امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ مي فرمايد: ... من به شهدا نگريستم كه روي خاك افتاده و كسي آنها را دفن نكرده، سينه‌ام تنگ شد و به اندازه‌اي بر من سخت گذشت كه نزديك بود جانم بر آيد و عمه‌ام زينب وقتي از حالم با خبر شد مرا دلداري داد كه بي‌تابي نكنم.[7] (گويا اسراي كربلا را دوبار به قتلگاه مي‌آورند، يك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خيام و به درخواست خود اسرا و يك بار هم در روز يازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و اين كار عمر سعد شايد به خاطر اين بود كه مي‌خواست اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ با ديدن جنازه‌هاي عريان و زير آفتاب مانده شكنجه روحي به اسرا داده باشد.)

بعد از اينكه روز يازدهم محرم اسرا را از كربلا حركت دادند به سوي كوفه به خاطر نزديكي اين دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گويا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌هاي كوفه و بيرون شهر سپري كرده باشند در اثر تبليغات عبيدالله بن زياد عليه امام حسين ـ عليه‌السلام ـ و خارجي معرفي كردن آن حضرت مردم كوفه از اين پيروزي خوشحال مي‌شوند و جهت ديدن اسرا به كوچه‌ها و محله‌ها روانه مي‌شوند و با ديدن اسرا شادي مي‌كنند.

ولي با خطابه‌هايي كه امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ و خانم زينب ـ سلام‌الله عليها ـ و سايرين از اسرا ايراد مي‌كند و خودشان را به كوفيان و مردم مي‌شناسانند و به حق بودن قيام امام حسين ـ عليه‌السلام ـ اذعان مي‌كنند شادي كوفيان را به عزا تبديل مي‌كنند. در طول مدتي كه در كوفه و در ميان مردم به عنوان اسير جنگي حركت مي‌كردند سرها بالاي نيزه بود و اسرا در كجاوه‌هاي جا داده شده بودند و آنان كه خيال مي‌كردند اسرا از خارجيان هستند و بر خليفه يزيد عاصي شده‌اند، جسارت و اهانت مي‌كردند، عده‌اي هم از نسب اسرا سؤال مي‌كردند با اين وضع وارد دارالاماره مي‌شوند و در مجلس عبيدالله بن زياد كه حاكم كوفه و باعث اصلي شهادت امام حسين، اين ملعون جلوي چشم اسرا و مردم با چوب‌دستي به سر مبارك مي‌زد و خود را پيروز ميدان قلمداد مي‌كرد و كشته شدن امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد مي‌‌نمود.[8] ولي با جواب‌هاي كه از جانب خانم زينب و امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ مي‌شنيد بيشتر رسوا مي‌شد.

در خبرها آمده كه ابن زياد بعد از آنكه يك روز (يا چند روز بنا به روايتي) سرها را در كوچه‌ها و محله‌هاي كوفه گردانيد، آنها را به شام نزد يزيد بن معاويه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستي مخضّر بن تعلبه عائذي و شمر بن ذي‌الجوشن به شام روانه كرد. دستور داد كه امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بي‌جهاز به سوي شام حركت دادند. مدتي كه اسرا از كوفه و شام در حركت بودند را منابع ذكر نكردند چه وقايعي اتفاق افتاده و تنها به برخي بي‌ادبي‌هاي حاملين سرهاي مبارك از قبيل شراب اشاره دارند و در طول مسير از شهرهاي مختلف گذر مي‌كردند.

نقل شده كه اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌هاي دمشق نگه داشتند تا شهر را آذين‌بندي كنند و آماده براي جشن و شادي نمايند. در بيشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را همراه كاروان اسرا وارد دشمق كردند.[10] واقعه دلخراشي كه براي اسرا اتفاق افتاد اين بود كه علي‌رغم خواست آن بزرگواران مبني بر ورود به شهر از جاي خلوت و بطور جداگانه از سرهاي مبارك ولي شهر ملعون دستور داد سرها جلوي كاروان اسرا و از دروازه ساعات كه جمعيت انبوهي تجمع كرده بودند وارد كنند، و مردم غافل شام كه از حقيقت ماجرا بي‌خبر بودند با مشاهده كاروان شادي و هلهله مي‌كردند و بر سرها اهانت مي‌نمودند. سفر شام براي اهل‌بيت امام حسين ـ عليه‌السلام ـ بسيار تلخ و مصيبت‌هاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سخت‌ترين مصيبت‌ها بوده است. وقتي از امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ پرسيدند در سفر كربلا، سخت‌ترين مصيبت‌هاي شما كجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[11] در شام نيز اسراي آل محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند، به مجلس يزيد وارد كردند، وقتي بدان حال در پيش روي يزيد ايستادند، سر امام را در برابر يزيد مي‌گذارند و اين صحنه از سوزناك‌ترين صحنه‌هايي است كه براي امام سجاد و خانم زينب اتفاق مي‌افتد. چرا كه يزيد ملعون بر سر امام توهين كرده و شماتت مي‌كند و با قرائت اشعاري خود را پيروز ميدان مي‌داند و به مردم اجازه حضور مي‌دهد و در آن مجلس به لب‌هاي مقدس امام جلوي چشم اسرا خيزران مي‌زند.[12] گويا در اين مجلس است كه يك مرد شامي به خود اجازه مي‌دهد و اين جسارت بزرگ را مي‌كند. دختر امام حسين به نام فاطمه را از يزيد به كنيزي مي‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زينب روبرو مي‌شود و بعد از گفتگوئي ميان حضرت زينب و يزيد خانم زينب خطبه‌اي در مجلس يزيد ايراد مي‌كنند و شجاعانه به اعمال پليد يزيد اشاره مي‌كند و يزيد را در مجلس خود رسوا و خار مي‌كند.

اسرا در مدتي كه در شام بودند بنابر روايتي در يك خرابه صورت زنداني نگهداري مي‌شدند[13] و در اين مدت يزيد ملعون چندين مرتبه خواست كه امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ را شهيد كند كه خانم زينب مانع مي‌شدند.

در مقاتل آمده كه يزيد خطيبي خواست كه در اجتماع مردم صحبت كند و از يزيد و معاويه ستاش كند و به امام علي و فرزندان آن حضرت جسارت كند و در رابطه با پيروزي ظاهري يزيد به اصطلاح سخنراني كند و خطيب ايراد سخن كرد و اوامر يزيد را اجرا نمود و به ذم امام حسين ـ عليه‌السلام ـ پرداخت در اين حين امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ فرمود: اي يزيد! به من اجازه بده بالاي اين چوب‌ها روم (منظور ميزي بود كه خطيب شامي روي آن صحبت مي‌كرد) تا چند كلمه‌اي صحبت كنم كه موجب خشنودي خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. يزيد نپذيرفت. ولي مردم اصرار كردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌اي خواند بعد از حمد و ثناي خدا خود را معرفي كردند، كه اصل و نسبشان كيست به ماجراي كربلا و اسيري خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائي بر پا شد و همه عليه يزيد همهمه مي‌كردند يزيد از مؤذن خواست كه اذان بگويد. ولي امام از اين اذان هم عليه يزيد استفاده كرده و يزيد را رسوا نمود.[14]

از جمله وقايعي كه براي اسراي اهل‌بيت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخي منابع وفات دختر سه ساله امام حسين ـ عليه‌السلام ـ است . از كامل بهائي نقل شده اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ شهادت پدران را از كودكان خردسال پنهان مي‌داشتند. و به آنها مي‌گفتند كه پدر شما سفر كرده، تا اينكه شبي دختري از امام حسين ـ عليه‌السلام ـ به نام رقيه از خواب بلند مي‌شود و بهانه بابا را مي‌گيرد و ضجه و ناله مي‌كند و همه اهل خرابه با اين كودك همنوا مي‌شوند تا اينكه سر امام را در طشتي مي‌آورند خانم رقيه سر را به بالين گرفته و با آن سر درد دل مي‌كند. پدر بعد از تو محنت‌ها كشيدم بيابان‌ها و صحراها دويدم.

بعد از مدتي ديدند كه سر به يك طرف افتاد و كودك هم طرف ديگر او را حركت دادند. ديدند كه جان به جان آفرين تسليم كرده[15] بعد از اينكه مردم شام بوسيله خطابه‌هاي حضرت زينب و امام سجاد ـ عليهما‌السلام ـ شناخت كامل از اسراي اهل‌بيت ـ عليهم‌السلام ـ يافتند يزيد تحت فشار افكار عمومي و جهت جلوگيري از رسوائي بيشتر سه پيشنهاد از امام سجاد ـ عليه‌السلام ـ را خواست اينكه سر امام حسين را پس دهد، چيزهائي كه غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با يك فرد امين به مدينه روانه كند ولي يزيد سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پيراهن كهنه امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را با مقداري پول پس داد.[16] و اجازه داد كه اسراي اهل‌بيت در شام براي شهداي كربلا عزاداري كنند. بعد از اينكه مدتي اسرا در شام مقيم بودند يزيد از قتنه مردم بيمناك شده و از نعمان بن بشير، كه قبلاً امير كوفه بود، خواست فردي پارسا و امين همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدينه نمايد. راوي مي‌گويد: هنگامي كه اهل و عيال امام حسين ـ عليه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسيدند از راهنماي كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ايشان قبر امام حسين ـ عليه‌السلام ـ را زيارت كنند و چند روزي بعد از رسيدن به كربلا مشغول عزاداري و سوگواري براي امام و شهداي كربلا بودند.[17] گويا خروج اسرا از شام به طرف مدينه در بيستم صفر 61 بوده يعني مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول كشيده، بعد از زيارت قبور شهداي كربلا راهي مدينه شدند و بالاخره زينبي كه با برادران و اقوام خويش از مدينه خارج شده بود بدون برادر و خويشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصيبت‌هايي كه در طول اين مدت ديده بود وارد مدينه شد.

بايد در پايان نيز خاطر نشان شد كه در اين مختصر نمي‌شد همه وقايع اتفاق افتاده از كربلا تا شام و مدينه را توضيح داد و همچنين در اكثر منابع تاريخي به تاريخ دقيق خيلي از وقايع اشاره نشده بود و لذا به اين خاطر از پرسشگر از اينكه نتوانستيم تاريخ دقيق را يافته و ذكر كنيم عذرخواهي مي‌كنيم.



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 8:37 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 7:54 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا

نام‌هاى شهداى حمله اول

ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذكر كرده است كه نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مى‏گوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیه‏السلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بوده‏اند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر كدام آنها، در اینجا نام‌هاى آنان را از كتاب «ابصار العین» سماوى ذكر مى‏كنیم، كه بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشده‏اند و موارد اختلاف ذیلا مذكور گردیده است:

1 - ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود كه در خانه ماریه(6) اجتماع مى‏كردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمد و به امام علیه‏السلام پیوست.(7)

2 - امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از تابعین و ساكن كوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه‏السلام به كربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه(8) به خدمت امام حسین آمد.(9)

3 - بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگ‌ها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه‏السلام آمد.(10)

4 - جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیه‏السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.(11)

5 - حباب بن عامر: او در كوفه سكونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت كرده و در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(12)

6 - جبلة بن على: از شجاعان كوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه‏السلام آمد.(13)

7 - جنادة بن كعب: از مكه مصاحب امام بود و او و خانواده‏اش به همراه امام به كربلا آمدند.(14)

8 - جندب بن حجیر كندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به كربلا آمد. اهل سیر گفته‏اند كه او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته‏اند كه در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است كه با پدرش شهید شده باشد.(15)

9 - جوین بن مالك: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط‌ هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان كوفه كشیده و شب هنگام(16) به سوى اردوى امام كوچ كرد.(17)

10 - حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگ‌ها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده بود! و چون آنها كلام امام حسین علیه‏السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.(18)

11 - حارث بن نبهان: پدر او نبهان - بنده حمزة بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه‏السلام بود و یا امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد و شهید شد.(19)

12 - حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان كسى است كه پاسخ نامه امام علیه‏السلام را از بصره به خدمت امام در كربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذكر كرده‏اند.(20)

13 - حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام هستند و حلاس در كوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به كربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه‏السلام پیوست.(21)

14 - زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل‌بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مى‏رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه كه معاویه عمرو را تعقیب مى‏كرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى‏كرد، و در سال شصت هجرى چون مناسك حج را بجاى آورد، با امام علیه‏السلام ملاقات كرد و همراه امام به كربلا آمد.(22)

15 - زهیر بن سلیم: انگاه كه سپاه كوفه تصمیم به جنگ با امام علیه‏السلام گرفتند، او از جمله كسانى بود كه شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست(23) و همانند مشتاقان جنگید تا این كه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این كه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.(24)

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

16 - سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سكونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مى‏رفت، و هنگامى كه یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مكه به خدمت امام علیه‏السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به كربلا آمدند.(25)

17 - سالم بن عمرو: او اهل كوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه كه هنوز كار امام علیه‏السلام با سپاه كوفه به جنگ نیانجامیده بود، به كربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.(26)

18 - سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».(27)

19 - شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود كه با سیف و مالك فرزندان سریع به اردوى امام علیه‏السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله كسانى بودكه در حمله اول شهید شدند.(28)

20 - عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه‏السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.

آنها به امام علیه‏السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفته‏اند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.(29)

21 - عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمده و به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(30)

22 - عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى‏رفت، نام او و پدرش در جنگ‌ها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشكر عمر بن سعد به كربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه‏السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.(31)

23 - عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مكه آمد و به خدمت امام علیه‏السلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به كربلا آمده است.(32)

24 - عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مكه به امام علیه‏السلام ملحق شدند.(33)

25 - عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، هنگامى كه على علیه‏السلام در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم كه مى‏فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مى‏دارد»؛ على علیه‏السلام او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه همراه امام حسین علیه‏السلام بوده و به كربلا آمده است.(34)

26 - عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.(35)

27 - عمر بن ضبیعه(36): او سوارى پیشتاز بود كه با عمربن سعد به كربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه‏السلام پیوست.(37) این حجر در «اصابه» گفته است كه عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگ‌ها و مردى شجاع بوده است و افتخار درك رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.(38)

28 - عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه كرد و شهید گردید. عمار از مكه در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(39)

29 - عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه‏السلام در جنگ‌ها بود، و هنگامى كه براى جنگ جمل همراه حضرت مى‏رفتند از آن حضرت سؤال كرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى كرد؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى‏كنم و اگر خوددارى كردند با آنها جنگ خواهم‏كرد، عمار گفت: آن كس كه مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و در حمله او شیهد شد.(40)

30 - قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان كوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه‏السلام پیوست.(41)

31 - قاسط بن زهیر(42): او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از جمله یاران امام حسن علیه‏السلام بود و در كوفه ماند و در جنگ‌ها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.(43)

چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.

32 - كردوس بن زهیر: از اصحاب على علیه‏السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و كربلا پیوست.(44)

32 - كنانة بن عتیق(45): او از پهلوانان كوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذكر كرده‏اند.(46)

34 - مسلم بن كثیر: از تابعین كوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در یكى از جنگ‌ها یك پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مى‏گفتند. هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا وارد شد، از كوفه به سوى آن حضرت حركت كرد و در كنار او به شهادت رسید.(47)

35 - مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به كربلا آمده خدمت امام علیه‏السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.(48)

36 - مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.(49)

37 - نصر بن ابى نیزر(50): پدر او از فرزندان ملوك عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیه‏السلام در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مكه آمد و از آنجا به كربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى كردند، و در حمله اول به شهادت رسید.(51)

38 - نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل كوفه و از اصحاب على علیه‏السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در كنار او به شهادت رسید.(52)

39 - نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏رفتند، و در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى‏رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در كوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیه‏السلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(53)

40 - زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذكر كرده است(54) ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.


نزول نصر

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: از پدرم شنیدم كه مى‏فرمود: چون اصحاب امام علیه‏السلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمان‌ها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)


استغاثه

در این هنگام امام علیه‏السلام فریاد بر آورد كه:

"امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!

آیا فریادرسى هست كه ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست كه از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!"(56)


نام‌هاى سایر شهدا

پس از این كه گروهى از یاران امام علیه‏السلام كه نامشان را قبلا یادآور شدیم در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداكارى به دیگر اصحاب و همچنین اهل‌بیت آن حضرت از بنى‌هاشم رسید كه هر كدام به میدان رزم شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزه‏ها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف حق آرمیدند كه به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهل‌بیت آن حضرت را ذكر خواهیم كرد:

1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مى‏روند!

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید.

و چون عمر بن سعد به سوى امام علیه‏السلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیه‏السلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینه‏اى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى‏خواهى به جانب آنان رو.

پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمى‌شناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.

پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مى‏رزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حمله‏ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمه‏اى كه مى‏جنگید قرار دادند، امام علیه‏السلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزاده‏اى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‏اى.

عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مى‏خواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:

ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)

پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.

عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مى‏گفت: هرگز تو را رها نمى‌كنم تا در كنارت كشته شوم.

عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.

امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.

عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مى‏كردند و با نیزه به آنها حمله مى‏بردند.

عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مى‏رزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.(60)

2 و 3- سیف بن الحارث، مالك بن عبدالله(61): این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام را در آن حال مشاهده كردند، گریه كنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند.

امام علیه‏السلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مى‏گریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.

گفتند: خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمى‏گرییم بلكه گریه مى‏كنیم براى این كه شما را در محاصره این گروه مى‏بینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از جانمان از تو حمایت كنیم!

امام علیه‏السلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى كه به متقین مى‏دهد، عطا نماید.

این دو برادر ایستاده بودند و حنظلة بن اسعد مردم كوفه را موعظه مى‏نمود و مبارزه كرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه كوفه حركت كرده و روى به امام حسین علیه‏السلام نموده گفتند: السلام علیك یابن رسول الله! امام علیه‏السلام فرمود: رحمت و سلام و بركات خدا بر شما باد.

پس در حالى كه هماهنگ مبارزه مى‏كردند و یكى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)

4 - عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛

5 - سعد مولاى عمرو(64)؛

6 - جابر بن حارث(65)؛

7 - مجمع بن عبدالله(66): این چهار بزرگوار با هم بر اهل كوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه كوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا كردند، امام حسین علیه‏السلام برادرش عباس علیه‏السلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى كه آنها كاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این كه مجروح بودند، مبارزه كردند تا در كنار هم به شهادت رسیدند.(67)

در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله كردند، و چون به امام نزدیك شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزه‏ها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را كشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)

8 - بریر بن خضیر: و چون جنگ شدت پیدا كرد، مردى از سپاه كوفه به نام یزید بن معقل به میدان آمد و بریر را ندا كرد كه: كار خدا را درباره خود چگونه مى‏بینى؟!

بریر گفت: به خدا سوگند كه او در حق من نیكى كرد و كار تو را در مسیر شر قرار داد.

یزید بن معقل گفت: دروغ مى‏گویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مى‏دهم كه تو از گمراهانى!

بریر گفت: آیا مى‏خواهى با تو مباهله كنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن كه را بر باطل است به قتل برساند؟

او پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر بریر وارد كرد كه زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او كرد و كلاه او را شكافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى كه شمشیر بریر در سر او فرو رفته و بریر آن را تكان مى‏داد كه از سر او بیرون آورد، مرد دیگرى از سپاه كوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله كرد و ساعتى با یكدیگر مبارزه كردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن مرد فریاد زد: كجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مى‏برد و به خاك مى‏سپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مى‏رسید.

كعب بن جابر به یارى او شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است كه در مسجد كوفه مى‏نشست و ما را قرآن مى‏آموخت، او توجهى نكرد و با نیزه به بریر حمله كرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.

چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود احساس كرد، خود را به روى رضى بن منقذ افكند و روى او را به دندان گرفت و قسمتى از بینى او را بركند، كعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از روى رضى بن منقذ كنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(69)

عفیف(70) مى‏گوید: گویا من رضى بن منقذ را مى‏نگرم كه از جاى بر مى‏خاست، و در حالى كه غبار از جامه‏اش پاك مى‏كرد به كعب بن جابر مى‏گفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من كردى كه هرگز آن را فراموش نخواهم كرد.

یوسف بن یزید مى‏گوید كه: از عفیف پرسیدم كه تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟

عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.

كعب بن جابر - قاتل بریر - چون از كربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى كردى و بزرگ قرأ قرآن - بریر - را كشتى و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند كه هرگز با تو كلمه‏اى سخن نخواهیم گفت.(71)

عبیدالله پسر عموى كعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را كشتى؟!

به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى كرد؟!

نوشته‏اند كه: كعب از كرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد كه در آن حزن و اندوه خود را به خاطر ارتكاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)

9 - عمرو بن قرظة بن كعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در جنگ‌هاى امام على علیه‏السلام شركت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است كه مشهورترین آنها عمرو و على است كه عمرو در ایام مهادنه در كربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مى‏فرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به كربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى كه این رجز مى‏خواند:

قد علمت كتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نكس شارى‌دون حسین مهجتى و دارى.(75)

پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیه‏السلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع كند.(76)

ابن نما مى‏گوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمى‌گذاشت كه به امام حسین علیه‏السلام اصابت كند، و پس از جراحت‌هاى زیادى كه برداشته بود به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا كردم؟!

آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد.

عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارت‏آمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم كرد؛ سلام خدا بر او باد.

اما برادرش على كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش كشته شد، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و ندا كرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى!

امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى.

گفت: خدا مرا بكشد! اگر تو را نكشم، و یا به دست تو كشته نشوم! و به طرف امام حمله كرد.

نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معركه بیرونش بردند و زخم‌هایش را مدوا كردند تا بهبودى یافت.(77)

وقتى كه خبر كشته شدن زهیر بن قین در ركاب امام علیه‏السلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را كفن كن، غلام زهیر وقتى كه بدن مطهر امام حسین علیه‏السلام را عریان در قتلگاه مشاهده كرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را كفن كنم ولى حسین علیه‏السلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند كه چنین نكنم. پس امام را در پارچه‏اى كه همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچه‏اى پاره كفن نمود.

10 و 11- سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث(78): این دو برادر با عمر بن سعد به كربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیه‏السلام ندا مى‏كرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و كودكان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مى‏كردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه كوفه و دشمنان امام حسین علیه‏السلام كشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند.(79)

برخى نوشته‏اند كه: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند.(80)

12 - نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیه‏السلام شمشیر مى‏زد، و چون امام حسین علیه‏السلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.

چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله كردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

ان تنكرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.(81)

مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!

نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله كرد و مزاحم خواست برگردد كه ضربه نافع به او مهلت نداد و كشته شد.

عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا مى‏دانید با چه كسانى مى‏جنگید؟! كسى به تنهایى به میدان اصحاب حسین نرود!

ابو مخنف مى‏گوید: نافع بن هلال، نامش را بر روى تیرهاى خود نوشته و آنها را مسموم نموده و پرتاب مى‏نمود، و از سپاه عمر بن سعد دوازده نفر را كشت و بسیارى را مجروح ساخت. هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله كرد و مى‏گفت:

انا الهزیر الجملى انا على دین على.(82)

لشكر دشمن چاره كار را در حمله دسته جمعى به او دید و لذا اطراف او را گرفته و او را هدف تیرها و سنگ‌هاى خود قرار دادند تا این كه بازوان او را شكسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهى از سپاه، او را نزد عمر بن سعد آوردند.

عمر بن سعد به او گفت: اى نافع! واى بر تو! چرا با خود چنین كردى؟!

نافع گفت: پروردگار من از قصد من آگاه است.

در حالى كه خون‌ها بر محاسن او جارى بود به او گفتند: مگر نمى‌بینى كه با خود چه كرده‏اى؟!

نافع گفت: دوازده نفر از شما را كشته‏ام و خودم را ملامت نمى‌كنم، اگر بازوان من سالم بود نمى‌توانستید مرا اسیر كنید.

شمر به عمر بن سعد گفت: او را بكش!

عمر بن سعد گفت: تو او را آوردى، اگر مى‏خواهى تو او را بكش!

شمر شمشیر از نیام كشید، و چون خواست نافع را به قتل برساند، نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو ملاقات خدا بسیار دشوار بود و خون ما بر گردن تو سنگینى مى‏كرد، خدا را سپاس مى‏گویم كه مرگ ما را در دست بدترین خلق، قرار داد! پس شمر او را به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(83)

13 - ابو الشعثأ كندى: نام او یزید بن زیاد(84) است و با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، و چون كار به مقاتله انجامید، و سخنان امام را رد كردند، به جانب حسین علیه‏السلام آمد.

او كه تیرانداز ماهرى بود در برابر امام حسین علیه‏السلام زانو زد و صد تیر به سوى دشمن پرتاب كرد و امام مى‏فرمود: خدایا! تیرهاى او را به هدف بنشان و بهشت خود را پاداش او قرار ده! و هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، در حالى كه بپا مى‏خواست گفت: پنج تن از سپاه عمر بن سعد را كشتم، سپس بر سپاه دشمن حمله كرد و نوزده نفر را به قتل رساند و بعد به شهادت رسید(85) او هنگام حمله این رجز را مى‏خواند:

"انا یزید و ابى‌مهاجر اشجع من لیث نبیل خادر یارب انى للحسین ناصر ولا بن سعد تارك و هاجر.(86)و (87)

14 - مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مى‏رفت؛ شجاعت او در جنگ‌ها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبان‌ها بود.(88)

عمرو بن الحجاج كه در میسره لشكر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام - كه زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت - حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.

آن بزرگوار در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.

در روز عاشورا ضمن مبارزه‏اى تحسین‏انگیز این رجز را مى‏خواند:

ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و كافر بدین جبار صمد.(89)

حاضران در صحنه پیكار كربلا مى‏گویند كه چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده كردند كه مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود كه امام حسین علیه‏السلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت كند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت كردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)(90)

حبیب بن مظاهر نزدیك آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مى‏دهم.

مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمى‌شدم دوست داشتم كه مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل كنم.

مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیه‏السلام) وصیت مى‏كنم كه جان خود را فداى او كنى؛ و با دست خود به امام علیه‏السلام اشاره كرد.

جبیب گفت: به خداى كعبه چنین خواهم كرد.

پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام كنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!

سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند كه: مسلم بن عوسجه را كشتیم!

شبث بن ربعى به بعضى از یارانش كه در كنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود كشته و موجبات سرافكندگى خود را فراهم ساخته‏اید، در این حال شادى مى‏كنید كه یلى مانند مسلم بن عوسجه را كشته‏اید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه كریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده كردم كه قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را كشته بود، شما بر كشتن چنین افرادى شادى مى‏كنید؟!

نوشته‏اند كه: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد كه نام‌هاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشكاره بجلى است. (91)

حبیب بن مظاهر از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على  علیه‏السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.

15 - حربن یزید ریاحى: حر مردى شریف در میان قوم خود بود(92)، و عاقبت به نداى حق لبیك گفت و با شادى به استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یارى كرد. او دلیرانه مى‏جنگید و رجز مى‏خواند:

انى انا الحر و مؤوى الضیفاضرب فى اعراضكم بالسیف عن خیر من حل بلاد الخیفا ضربكم ولا آرى من حیف.(93)

حربن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیكار مى‏كردند(94) و چون یكى از آنها در محاصره دشمن قرار مى‏گرفت دیگرى او را از محاصره دشمن بیرون مى‏آورد و ساعتى بر این روال پیكار كردند تا اسب حربن یزید جراحاتى برداشت و او همچنان سواره پیكار مى‏كرد و شعر مى‏خواند تا این كه مردى به نام یزید بن سفیان كه با او دشمنى دیرینه داشت در اثر فتنه انگیزى حصین بن نمیر كه به او گفت: این حربن یزید است كه تو مى‏خواستى او را به قتل برسانى، به حربن یزید حمله كرد ولى حر به او امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند. پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مى‏رزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حمله‏ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمه‏اى كه مى‏جنگید قرار دادند، امام علیه‏السلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزاده‏اى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‏اى.(95)

در مرثیه حر، یكى از اصحاب امام حسین این شعر را سرود:

لنعم الحر حر بنى ریاحصبور عند مشتبك الرماح و نعم الحر اذ فادى حسینا و جاد بنفسه عند الصباح.(96)

و بعضى این اشعار را به على بن الحسین علیه‏السلام نسبت داده‏اند(97)، و بعضى هم گفته‏اند كه خود امام حسین علیه‏السلام آنها را انشأ فرموده‌اند.(98)

افراشت ز مهر، بیرق یارى را

خوش برد به سر، طریق دیندراى را

 

شد حر و درید پرده ظلمت را

شد مست و سرود، شعر بیدارى را(99)

 

 

16- حبیب بن مظاهر(100): او از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیه‏السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.(101)حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در كوفه براى امام بیعت مى‏گرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به كوفه آمد و اهل كوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان كردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حركت كردند، روزها مخفى مى‏شدند و شب‌ها طى طریق مى‏نمودند تا به اردوى امام علیه‏السلام ملحق شدند.(102)

هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!

حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى‏كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!

حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربه‌اى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر

یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 7:51 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا

زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)

 

 

ولادت

چهارم شعبان، سال روز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی علیه السلام است. عباس بن علی علیه السلام در سال 26 هجری قمری، در مدینه، دیده به جهان گشود. وی در دامان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و مادر گرامی اش به گونه ای پرورش یافت که به مظهر غیرت، ایثار و شجاعت، بدل گشت. عباس بن علی علیه السلام در طول حیات خویش از محضر پدر و برادرانش، بیشترین بهره را برد و جامع فضایل نیکو گردید. آن بزرگوار آن چه را از محضر آن سه امام معصوم آموخته بود، در کربلا آشکار ساخت و حماسه ساز نام آور عاشورای حسینی شد.

طلوع ماه در مدینه

عباس علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام در چهارمین روز از شعبان سال 26 هجری قمری، دیده به جهان گشود. میلاد عباس، نوری دیگر به این هستی بخشید و دل های شیفتگان امیرالمؤمنین علی علیه السلام از شور و عشق، لبریز گشت. چهره ی علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام را شبنم شادی فراگرفته بود و هریک برای دیدار نورسیده ی مولای خویش بر یکدیگر، پیشی می گرفتند. هنگامی که نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید این طفل نیک بخت فرو نشست، امام علی علیه السلام با واژه ای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه ی شجاعت و قهرمان میدان نبرد.

دوران کودکی

باید در لحظه لحظه ی دوران کودکی عباس علیه السلام ، به دقت اندیشید؛ زیرا در همه ی این دوران شیرین و حساس زیر نظر و عنایت کانون عصمت و طهارت بوده است. او در دوران کودکی از دانش و زهد و تقوا و ایثار و عبادت و شجاعت پدر ـ که آیت بی همتای همه ی کمال بشری است ـ الهام می گیرد و می کوشد خود را آن گونه بپروراند که ایده آل و مطلوب پدری بزرگوار چون علی است.

فضایل

پرچم دار کربلا و پاسدار حرم اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله ؛ حضرت عباس علیه السلام ویژگی ها و فضایل فراوانی دارد که القاب و کنیه های آن حضرت، نشان گر برخی از آن هاست. ماه بنی هاشم، از جمال او حکایت دارد. سقای کربلا، از فداکاری عباس علیه السلام در رساندن آب به اهل بیت علیهم السلام حکایت می کند. قهرمان علقمه و پرچم دار کربلا، شجاعتش را بازگو می کند. پاسدار حرم، گواه جانبازی او در راه اهل بیت علیهم السلام است. باب الحوایج، شکوه او را نزد خداوند، نشان می دهد و سرانجام، عبد صالح، از عظمت معنوی عباس بن علی علیه السلام حکایت دارد.

عباس علیه السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی علیه السلام به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند».

عباس علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام ، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید». آن حضرت هم چنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی... شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».

مظهر شهادت

سلام بر ابوالفضل، فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام ؛ که با جانش با حسین علیه السلام مواسات ورزید، از دنیایش برای آخرت بهره برد و خود را فدای برادر کرد. روزهای آغازین ماه شعبان، ولادت این دو برادر را در خود دارد؛ دو برادر بزرگواری که نام شان در ذهن هر مؤمن شیفته ای، تداعی گر قلّه های بلند حماسه و سرافرازی است. حسین و ابوالفضل علیهماالسلام ، نام های قدسی هستند که چشم اندازی از اخلاص، عبودیت، دلیری و ایثار را پیش دیدگان آدمی می گشایند و در درون او، تواضع و حیرتی وصف ناشدنی را برمی انگیزانند. حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم دار لشکر اخلاص و شهادت، مظهر دلدادگی به معبود، و نمود مجسمی از یک انسان کامل است. او بزرگ مردی حماسه آفرین است که در قیامت، شهیدان بر مقام او رشک می برند. او پرچم داری است که یادمان دلاوری و آزادگی وی، پیوسته در تاریخ جاری است. سلام همه ی صالحان و پاکان، بر روان پاک آن دریا دل باد؛ سلامی تا سپیده دمان ظهور.

طلیعه ی آگاهی

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم داری است که ولادتش، طلیعه ی آگاهی، ایمان، دلاوری و آزادگی است. او بیرق دار فریادگری است که در دشت نینوا بر شب تاخت و هیمنه ی دروغین تیرگی ها را درهم ریخت. آن والا مرد، برزگر عشق، در دشت خون و رهایی شد. عزیزی که فداکاری ها و ایثارگری هایش، اندیشه های سبز ایثارگران ما را به نور و روشنایی هدایت کرد و باغستان تفکر جانبازان رشید ما را، سرسبزی و طراوتی جاودانه بخشید. ولادت با سعادت قمر بنی هاشم؛ حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز را به محضر سید و مولای جانبازان، حضرت آیت اللّه خامنه ای(مدظله العالی) تبریک می گوییم و برای همه ی جانبازان، آرزوی توفیق و سربلندی داریم.

رزم آوری

حضرت ابوالفضل علیه السلام سواری خوش سیما و تنومندی است که در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد و در تنومندی به گونه ای بود که چون بر قوی هیکل ترین اسبان می نشست، پاهایش بر زمین کشیده می شد. در قدرت و رزم آوری چونان شیر خشمگین بر لشکر کفر و الحاد می تاخت؛ به قدری تار و مارشان کرده بود که دیدن او، دل دشمن را به لرزه می انداخت. گروه گروه افراد با چهره هایی وحشت زده از پیش او می گریختند و دلاوران لشکر آن گروه نامسلمان، به تیغ شمشیرش، رو به جانب دوزخ می نهادند.

سلام بر ابوالفضل علیه السلام ؛ بزرگ مردی که به یُمن نام بلندش، پرواز را می آموزیم و یادش هماره در مینای عشق می درخشد. سلام بر ابوالفضل علیه السلام ، که سرو بلند آزادگی را بر بام تاریخ ما می کارد، آینه های طور و تجلی را در برابر جوانان ما می افرازد و پرچم صلابت و سادگی، صبر و ایستادگی، شهادت و مردانگی را بر ایوان آیین زندگی جانبازان عزیز ما به اهتزاز در می آورد. سلامی ویژه، از هر سپیده دمان، تا هر شام گاهان، هزاران بار!

پاسدار نام آور

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پاسدار نام آور حماسه ی کربلاست. او فروزان اختر شجاعت و فرزانگی است که پرچم خونین انقلاب حسینی را برای همیشه بر فراز قلل مرتفع تاریخ، به اهتزاز درآورد. و اینک، همه ی کوهنوردان آزادی را به صعود برچکاد مبارزه فرا می خواند و در کلاس عقیده و جهاد، بدانان شور و شعور می آموزد.

ترنّم شگفتن نوگلی معطر

اینک، گلخنده های آسمان و زمین، و زمزمه های شورانگیز بلبلان شیدا، در سال روز میلاد حضرت عباس علیه السلام به گوش می رسد. دریچه ای از شادی بر دل ها گشوده شده و رنگین کمان شوق، فضای زندگی را آراسته است. صدای هلهله ی شادمانه ی عرشیان به گوش می رسد و ترنّم شکفتن نوگلی معطر در باغستان توحید، دل ها را مفتون و مجذوب خویش ساخته است. عباس می آید و صفا و زیبایی و پاکی را به ارمغان می آورد. عباس می آید و کرامت و فضیلت و شهادت را با خود به همراه می آورد. مردی می آید که ابر رحمتِ اندیشه اش، همه ی تشنگان فضیلت راسیراب می کند. آری، اینک هوا عطر آلود و عنبرآمیز است و آبشاری از نور، از خنده های شادمانه ی خورشید، به مهمانی زمین آمده است. عباس بن علی علیه السلام به دنیای خاکی، گام نهاده است؛ هم او که آیه ی روشن کتاب استقامت است؛ بزرگ وارث ایثار و خون، پاسدار ایمان، یگانه ی دوران، وسعت همه ی نیکی ها، فرزند خورشید و مرزبان حماسه ی جاوید.

یاران! اینک به احترام قدم های پرصلابت عباس دلاور، عرشیان در گوش خاکیان، حدیث تهنیت می خوانند. این ولادت پرمیمنت بر شما نیز مبارک باد!

دانش ابوالفضل علیه السلام

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، زورق نشین دریای بی کرانه ی معرفت بود. به سان ماه تابان از خورشید وجود پدر، نور می گرفت و با فراستی چشم گیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. علی علیه السلام درباره ی دانش اندوزی فرزند خود چنین می فرماید: «همانا فرزندم عباس، در کودکی علم آموخت و به سان فرزند کبوتر که از مادرش، آب و غذا می گیرد، معارف را از من فرا گرفت».

کرامت های ابوالفضل علیه السلام

عباس علیه السلام به برکت ایثار و فداکاری بی مانندش، قبله ی دل هاست. حرم ملکوتی اش، آرام بخش دل عاشقان است. مردم درمانده ای که از همه جا ناامید شده اند، به بارگاه او که تجلی گاه رحمت الهی است، روی می آورند و شاد و خوشحال بازمی گردند. آن خانه ای که هرگز به روی حاجت مندان بسته نمی شود، خانه ی عباس، بنده ی وارسته ی خداست.

شمایل

حضرت عباس علیه السلام ، آیتی از جمال و زیبایی بود. رخساره اش زیبا، اندامش متناسب و نیرومند بود و آثار دلیری و شجاعت را به خوبی نمایان می ساخت. راویان، او را خوب رو و زیبا وصف کرده و گفته اند که رشیدی اندام و قامت ایشان به حدی بود که بر اسب نیرومند و بزرگی می نشست، ولی در همان حال، پاهایش بر زمین، خط می انداخت.

وفای عباس علیه السلام نسبت به برادر

حضرت ابوالفضل علیه السلام به پیمانی که با خداوند برای حفظ بیعت خود با برادر، راهبر و امامش بسته بود، وفادار ماند. مردمان در طول تاریخ مانند این وفاداری را ندیده اند و زیباتر از این وفاداری در کارنامه ی وفای انسانی به ثبت نرسیده است. وفاداری که هرآزاده ی شریفی را به خود جذب می کند.

شعری از سیدراضی قزوینی درباره ی علم دار کربل

«ای ابوالفضل! ای بنیان گذار فضیلت و ایستادگی و خویشتن داری! فضیلت، جز تو را به پدری نپذیرفت. کوشیدی و به اوج عظمت و بزرگی دست یافتی، اما هر کوشنده ای به خواسته اش دست پیدا نمی کند. با عزت و سرافرازی و همت بلند از پذیرش ستم، سر باز زدی و پیکان نیزه ها را مرکب خود کردی».

تسلیم در برابر حق

عباس علیه السلام ، اسلام خود را در تسلیم خلاصه کرده بود؛ تسلیم در برابر خدا، و در برابر ولیّ امر مسلمانان. او با صدق و خلوص و آگاهی در راه تسلیم، گام نهاد و هرچه درتوان داشت در طَبَق اخلاص، تقدیم راه امام خود کرد و سرافرازانه جان باخت. آری، نتیجه ی آگاهی کامل و ایمان خالص، همین است.

خویشتن داری عباس علیه السلام

ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا، عزت نفس و خویشتن داری را با تمام ابعاد و آفاقش مجسم ساخت. امویان به شرط کناره گیری از اردوی برادرش، وعده ی فرماندهی کل قوا به او دادند. ولی وی بر این وعده ی آنان تمسخر زد و با شوق و اخلاص به سوی لشکرگاه حسین علیه السلام شتافت و در راه دفاع از دین و آزادگی، جان خود را فدا کرد.

جهاد با نفس

به راستی که حضرت عباس علیه السلام در ستیز با دشمن، سنگ تمام گذاشت. بدنش مجروح گشت، دست هایش قطع شد، عمود آهنین بر فرقش زدند و تیر به چشم و مشک آب او رسید. کشت و کشته شد. ولی جهاد با نفس او ارزش مندتر است؛ زیرا با لب تشنه، آب را تا نزدیک دهان آورد. آن گاه از لب تشنه ی برادر و کودکان تشنه اش یاد کرد و آب را بر روی شریعه ریخت. و همین نشان دهنده ی جهاد عباس علیه السلام با نفس خویش است.

زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام

زیارت ابوالفضل علیه السلام هم چون قدم گاه معرفت است و در این زیارت، گلواژه های عرشی، رایحه ی قدسی به وجود انسان می بخشند. یکایک واژه های آن، عطری از گلزار فضایل علوی در بردارد و مجموعه ی عبارت های زیارت، ویژگی های انسان کامل، عبدی صالح و رادمردی ملکوتی را نشان می دهد. زیارت او، سنخیتی روحی بین انسان و آن شخصیت ملکوتی پدید می آورد.



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 7:39 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا
زندگينامه امام حسين (ع)
   

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
 

حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم

حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....


امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...


قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.


اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.



یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : مهراد ومحمد رضا



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید از این وبلاگ لذت ببرید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ben10 و آدرس ben12345.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 2633
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content